امسال اولین سیزده خونه جدیدمون بود به دائی ها و مادر جون رفتیم اطراف کوههای خونمون و یه جای دنج و ساکتی رو پیدا کردیم .مادرجون طبق معمول شروع به صخره نوردی کرد ودائی حسن آتیشو به پا کرد و دائی محمد جوجه ها رو پخت خیلی به ما خوش گذشت بخصوص اینکه خونمون نزدیک بود و هر چی یادمون رفته بود بیاریم با ٥ دقیقه پیاده روی میرفتیم و برمی گشتیم. ...
از آسمون بپر پایین بدو بیا به روی زمین بیا، بشین کنار من قصه بگم برای تو قصه ی یک ستاره که تا سحر بیداره یا اون ابر سیاهی که دوست داره بباره ماه قشنگ آسمون تو کی میای تو خونمون یه شب میای می دونم &...
ا مروز برای اولین بار در سال جدید رفتیم حرم امام رضا (ع). طبق معمول که همیشه به حرم می ریم محمدپارسا به دنبال دوست پیدا کردن و ما هم به دنبال راز و نیاز با امام خوبمان. وقتی کارمون تموم شد محمدپارسا راضی نشده بود و می گفت که هنوز دوست پیدا نکرده و بهش خوش نگذشته. مادرجون به خاطرش رفت سراغ یک خانواده زائر و از پسرشون خواست که با پسرمون دوست بشه. این هم عکسشون. محمدپارسا و امیر عباس. هر دو لحظاتی رو کنار هم بازی کردن. ...
امسال با همه سالهای دیگه فرق داره. عید امسال ما تو خونه جدید بودیم و تو خیلی شادی . چون می تونی بدوئی. فوتبال بازی کنی تو حیاط و از نزدیک به شکوفه های گیلاس تو حیاط دست بزنی . امسال با شکوفه های سفید درختمون دوباره جوونه زدیم و شکفتیم و زیبا شدیم. پسر گلم خیلی دوستت دارم و به قول خودت بهت اختفار می کنم. محمدپارسا در حال خواندن قرآن موقع سال تحویل ...